چند روز پیش مطلب زیر را با عنوان اصلاح نظام آموزشی در کشور ترکمنستان را در وبلاگ همکاران مشاهده کردم.

 

سال تحصیلی در کشور همسایه ترکمنستان شروع شد.نزدیک به 200هزار نفر امسالبه کلاس اول می روند و 976هزار نفر هم در مدارس  متوسطه به تحصیل مشغولمیشوند . اصلاحات آموزشی یکی از مهم ترین برنامه های دولت است که با جدیتشروع شده است . تحصیل از قبل از 7سالگی شروع میشود و رایگان واجباری است .ساخت مدرسه ها و مهد کودک های مدرن از جمله اقدامات دولت در چند سال گذشته بوده استحدود 200 هزار کلاس اولی مدارس ترکمنستان  امسال نوت‏‌بوک رابه عنوان هدیه رئیسجمهور به هنگام ورود به مدرسه تحویل گرفته اند .: در نوت‏‌بوک‏‌هاییکه از سوی رئیس جمهور ترکمنستان به کلاس اولی‏‌ها اهدا می‏‌شوند، برنامه ونرم‌افزارهایویژه دانش‏‌آموزان و همچنین برخی برنامه‏‌های آموزشی، زبان آموزشی و غیرهنصب شده‏است. افزایش حقوق معلمان و اساتید و تجهیر مدارس به اینترنت ، اجازه تحصیل دانشجویان این کشور در کشورهایخارجی از دیگر اقدامات دولت ترکمنستان است که در مدت چهار سال گذشته آغاز شده و درحال حاضر نیز ادامه دارد. 

خواندن این مطلب برایم بسیار جالب بود و آن را با تحول بنیادین در آموزش و پرورش کشورمان مقایسه کردم. همانطور که از معنی و مفهوم پیداست تحول بنیادین بسیار عمیق تر و جامع تر از اصلاح است. تحولی که در آموزش و پرورش ما منجر به تغییر ساختار 5،3،4 به 6،3،3 شد کتاب های درسی را تغییر داد فناوری های جدید و استفاده از رایانه را وارد محتوای کتاب ها کرد و تدریس را نیازمند استفاده از روش های جدید، تعاملی و مبتنی بر فناوری رایانه ای کرد. تحولی که مدعی است دانش آموز پس از فراغت از تحصیل پی به استعداد های خویش برده است و مهارت های زندگی را آموخته و می تواند وارد بازار کار و زندگی شود یا بنا بر علاقه و استعدادش به ادامه تحصیل بپردازد.

اما این تحول بعضی از چیزها را مورد توجه قرار نداده یا برای اجرا کنندگان آن این موارد اهمیتی نداشته است. مواردی همچون مدارسی که فقط از چند دیوار و یک سقف و تعدادی نیمکت تعمیری تشکیل شده و هیچ گونه امکاناتی در آن یافت نمی شود، کلاس هایی با یک تخته سیاه رنگ و رو رفته که گاه حتی از داشتن یک پنکه و بخاری استاندارد هم محروم هستند، کلاس هایی که معلم هنگام تدریس کار با رایانه باید عکس رایانه را از داخل کتاب به دانش آموزان نشان بدهد و داستان کار با رایانه را به آنها بگوید. مدیری که مانده است نیاز های اولیه مدرسه مثل کاغذ و پول تلفن و... را از کجا تامین کند. معلمی که شرایط سخت کاری هیچ انگیزه ای برای بروز شدن در او باقی نگذاشته است و از زمان فراغت از تحصیل شاید کتابی را هم باز نکرده باشد، معلمی که با روش های جدید تدریس بیگانه است و اگر هم بخواهد بجز در صد انگشت شماری از مدارس امکانات را برای او فراهم نکرده است.

 با خواندن مطلب فوق آرزو کردم کاش در آموزش و پرورش کشور ما هم بجای تحولی اینچنینی اصلاحی مانند کشور همسایه مان صورت می گرفت......